در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست.چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

 یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.


مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.


هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم.

 

 

 

ادامه مطلب

داستان کوزه ...

خوردنی‌هایی که مغزتان را مثل یک کامپیوتر به کار می اندازد

داستان رفتار ما

داستان زیبا

3 گام مشترک برای این که مسیر زندگی درست را انتخاب کنیم

داستانهای کوتاه روانشناسی

داستان آموزنده “پند سقراط”

کوزه ,اش ,آب ,  ,ترک ,انجام ,بود که ,را می ,اش را ,خانه اش ,و ترک

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بهترین نمونه سوالات آزمون های استخدامی engineerss مدرسه قهوه ایران شف I.C.A shimamohammadzade آشپزي و لوازم خانگي سيــرِ سفــر حکایت من چیستم؟ آکادمی دیجیتال مارکتینگ رایان طرح